English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3232 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to hush up U ساکت نگاه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to hold one's tongue U ساکت ماندن زبان خودرانگاه داشتن
refraining U نگاه داشتن
to keep in U نگاه داشتن
to keep any one waiting U نگاه داشتن
stops U نگاه داشتن
stopping U نگاه داشتن
stopped U نگاه داشتن
stop U نگاه داشتن
to hang up U نگاه داشتن
to give support to U نگاه داشتن
preservatize U نگاه داشتن
hold U نگاه داشتن
to lay fast U نگاه داشتن
retaining U نگاه داشتن
retain U نگاه داشتن
to stop [doing something] U نگاه داشتن
keeps U نگاه داشتن
keep U نگاه داشتن
retained U نگاه داشتن
to put to a pause U نگاه داشتن
refrains U نگاه داشتن
refrained U نگاه داشتن
refrain U نگاه داشتن
to lock out U نگاه داشتن
holds U نگاه داشتن
stayed U نگاه داشتن
tackles U نگاه داشتن
tackling U نگاه داشتن
stay U نگاه داشتن
retains U نگاه داشتن
tackled U نگاه داشتن
tackle U نگاه داشتن
wedging U باگوه نگاه داشتن
to keep in U روشن نگاه داشتن
wedges U باگوه نگاه داشتن
to keep down U پایین نگاه داشتن
to keep away U دور نگاه داشتن
to keep at bay U معطل نگاه داشتن
wedged U باگوه نگاه داشتن
hold down U مطیع نگاه داشتن
commemorate U بیادگار نگاه داشتن
to lay up in a napkin U بی مصرف نگاه داشتن
commemorated U بیادگار نگاه داشتن
to keep the pot boiling U کارهارادرجریان نگاه داشتن
shrouded U در زیرحجاب نگاه داشتن
to keep on file U درپرونده نگاه داشتن
hide U مخفی نگاه داشتن
hides U مخفی نگاه داشتن
to keep on U روشن نگاه داشتن
to keep on U پیوسته نگاه داشتن
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
freeze U ثابت نگاه داشتن
wedge U باگوه نگاه داشتن
stunt U کوتاه نگاه داشتن
on ice <idiom> U دور نگاه داشتن
stunting U کوتاه نگاه داشتن
keep under one's hat <idiom> U پنهان نگاه داشتن
stunts U کوتاه نگاه داشتن
freezes U ثابت نگاه داشتن
keep on U بازهم نگاه داشتن
journalize U دفترروزانه نگاه داشتن
shroud U در زیرحجاب نگاه داشتن
commemorating U بیادگار نگاه داشتن
inurn U در فرف نگاه داشتن
to hold in trust U بطورامانت نگاه داشتن
enwomb U در رحم نگاه داشتن
impark U در محوطه نگاه داشتن
inshrine U با حرمت نگاه داشتن
commemorates U بیادگار نگاه داشتن
to behave oneself U ادب نگاه داشتن
commemorating U نگاه داشتن جشن گرفتن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
smothers U در دل نگاه داشتن خفه شدن
to rein up U جلو اسب را نگاه داشتن
commemorated U نگاه داشتن جشن گرفتن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
keep something at bay <idiom> U [چیزی را دور نگاه داشتن]
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
Keep somebody at bay <idiom> U [کسی را دور نگاه داشتن]
commemorates U نگاه داشتن جشن گرفتن
to time a race U وقت مسابقهای را نگاه داشتن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
smother U در دل نگاه داشتن خفه شدن
saved U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
spared U درذخیره نگاه داشتن مضایقه
hold over U برای اینده نگاه داشتن
spare U درذخیره نگاه داشتن مضایقه
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
spare U برای یدکی نگاه داشتن
smothering U در دل نگاه داشتن خفه شدن
saves U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
to observe the proprieties U اداب معاشرت را نگاه داشتن
commemorate U نگاه داشتن جشن گرفتن
save U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
smothered U در دل نگاه داشتن خفه شدن
spared U برای یدکی نگاه داشتن
pawl U باگیره یاعایق نگاه داشتن
excludes U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
fish globe U شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
exclude U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to p a vehicle or horse U جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
to keep on U در نیاوردن [نگاه داشتن] [جامه یا کلاه]
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
enchain U در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
pinfold U جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
memorialize U برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
to trainb arms U تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
outrigger U چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
to save ones face U ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
clipboards U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboard U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
to hold any one to ransom U کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
guard U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
c clamp U گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
variable ratio U گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
intubate U لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
gloating U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek U باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
look at me U بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
glance U نگاه نگاه مختصر
glances U نگاه نگاه مختصر
glanced U نگاه نگاه مختصر
soundless U ساکت
quieter U ساکت تر
cut it out <idiom> U ساکت شو
serene U ساکت
lown U ساکت
sh U ساکت
shush U ساکت
at pause U ساکت
tacet U ساکت
tace U ساکت
dormant U ساکت
sockets U ساکت
whist U ساکت
acquiescent U ساکت
Silence! <idiom> U ساکت باش!
mum U ساکت بودن
calming U ساکت ساکن
the sea was lulled U دریا ساکت شد
calms U ساکت ساکن
conciliate U ساکت کردن
calmest U ساکت ساکن
conciliated U ساکت کردن
conciliates U ساکت کردن
conciliating U ساکت کردن
tace U ساکت باش
calm U ساکت ساکن
calmed U ساکت ساکن
mums U ساکت بودن
tacet U ساکت باش
calmer U ساکت ساکن
talk down U ساکت کردن
quieten U ساکت کردن
mutely U بطور ساکت
Be quiet!Hold your tongue! <idiom> U ساکت باش!
stills U خاموش ساکت
h! U ساکت باش
whist U ساکت کردن
dead spot U منطقه ساکت
lull U ساکت شدن
silence U ساکت کردن
silenced U ساکت کردن
silent U ساکت بیصدا
silences U ساکت کردن
silencing U ساکت کردن
lulled U ساکت شدن
lulling U ساکت شدن
lulls U ساکت شدن
stillest U خاموش ساکت
stiller U خاموش ساکت
keep still U ساکت باش
Hush up! <idiom> U ساکت باش!
Hush! <idiom> U ساکت باش!
Keep quiet! <idiom> U ساکت باش!
assuasive U ساکت کننده
Shush! <idiom> U ساکت باش!
Stop talking! <idiom> U ساکت باش!
input socket ساکت ورودی
Dry up! U ساکت باش!
he stood still U ساکت ایستاد
still U خاموش ساکت
hush U ساکت ارام
quietest U ساکت کردن
Recent search history Forum search
1nonconversation
1i go out with you
1what about the plans to put automatic machines in the factories?
1I will take a loot tonight.
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
2to keep someone up
3متشکرم برای نگاه زیبای شما
3متشکرم برای نگاه زیبای شما
3متشکرم برای نگاه زیبای شما
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com